باسلام وخسته نباشی خدمت همه شما عاشقان اباعبدالله...
ان شاء الله عزاداری هاتون قبول درگاه حق بشه... نمی دونم از کجا شروع کنم ،امروز روز دانش آموز وعاشورای حسینیه دلم می خواد از بچگی هامون بگم بچگی هایی که با پدر ومادرامون می رفتیم هیئت... از روزایی که تو مدرسه بهمون می گفتن فردا مراسم زیارت عاشورا داریم و قراره نذری پخش کنن ... وقتی بزرگتر شدیم می تونستن رومون حساب باز کنن و وظیفه هایی رو بهمون بدن... تو هیئتا کمک می کردیم ، دیگه می شد زیارت عاشورای مدرسه رو خودمون برپا کنیم... عاشورای امسال بیشتر درک می کنیم که ادامه دادن راه حسین یعنی کور کردن چشم دشمنامون... دیشب یه نفر یه حرفی زد که به نظر من واقعا درسته،این که تو این ایام دشمنامون چقدر سکوت کردن چون دیگه حرفی برای گفتن ندارن... داعشی ها چقدر می ترسند چون می بینند که با این همه نیرو تو کشورای مختلف نمی تونن به تسخیر کشورای اسلامی فک کنن حتی هفتاد ودو نفر از این نیروها هم کارشونو ساختن... حرفام تموم شد فقط می خوام یه حرف بگم وامیدوارم این حرف فراموش نشه ،برای آقامون هر کاری بکنیم کم کردیم ،از هر چیزمون بگذریم بازم کمه هر توهینی رو تحمل کنیم از دردای خانم زینب تحملش سخت تر نیست...یاعلی